رادمنش | شهرآرانیوز؛ از بزرگترین پرسشهای معطوف به شاهنامه فردوسی، کشف منابع پیشینی آن است؛ منابعی که ابوالقاسم فردوسی از آنها بهره برده تا کاخ بلند خود را برپا دارد.
بدیهی است که چنین اثری نمیتواند از خلأ و بی پشتوانه به وجود آید. به برخی از منابع مورد استفاده فردوسی اشاره شده که شاهنامه منثور ابومنصوری مهمترین آن هاست. در هر حال گویا دست یافتن به نام تمام منابع مورد استفاده حکیم توس ممکن و مقدور نیست. علاوه بر منابع مکتوب، برخی شاهنامه پژوهان بر این باورند که فردوسی در پرداختن حماسه خود از داستانهای شفاهی هم استفاده کرده است.
قطب علمی فردوسی و شاهنامه با همکاری انتشارات سخن به تازگی کتابی منتشر کرده است که تحقیقی است درباره منابع شفاهی شاهنامه. «از شفاهی تا کتبی؛ زمینه شفاهی حماسههای ایرانی: داستان گویی و شاعری» اثر دکتر کومیکو یاماموتو، محقق ژاپنی. دغدغه اصلی این اثر این است که نشان دهد فردوسی برای خلق شاهنامه علاوه بر منابع مکتوب از داستانهای شفاهی هم استفاده کرده است.
یاماموتو تحقیقش را براساس سه چاپ از شاهنامه به انجام رسانده است: چاپ ژول مول در قرن نوزدهم، چاپ برتلس (مسکو) و چاپ جدید جلال خالقی مطلق (که در زمان انتشار کتاب پنج جلد آن منتشر شده بوده است).
او علاوه بر تحقیقات گسترده کتابخانهای و جست وجوی منابع مختلف در زبانهای مختلف، حتی برای درک بهتر سنت شفاهی نقالی به ایران آمده و با مرشد ولی ا... ترابی دیدار داشته و پای نقالی او نشسته است. خود در این باره چنین میگوید:
«مرشد ترابی از نقالان برجسته ایران است و در کتاب حاضر از نقلهای او بهرهها گرفته ام. ایشان به من که زنی خارجی یعنی نسبت به نقالی دو برابر بیگانه هستم، اجازه داد مجالس نقالی او را در قهوه خانهای در تهران بشنوم و کمک کرد تا پاسخ برخی از سؤال هایم را در باب سنتی که او بدان تجسم میبخشید، دریابم. بدون یاریهای بی حد وحصر این افراد نمیتوانستم این کتاب را بنویسم.»
دکتر محمود حسن آبادی، مترجم اثر نیز در پیشگفتارش بر کتاب درباره اینکه چرا این اثر را برای ترجمه انتخاب کرده، نوشته است: «سال هاست که هر وقت کتاب یا مقالاتی از غیرایرانیان در باب فردوسی و شاهنامه میبینم، بر سر شوق و ذوق میآیم و نوعی غرور وجودم را فرامی گیرد؛ میلی فراوان تسخیرم میکند تا هر چه زودتر آن نوشته را بخوانم؛ و پس از خواندن در صورتی که کار، کاری قوی و ارجمند باشد، حس سپاس داری و امتنان از نویسنده آن نوشته در دلم جای میگیرد. کار کمی نیست؛ یک غیرایرانی بنشیند و وقت صرف کند و درباره آن شخصیتی که به او دل بسته ای، و آن شاهکاری که شیفته اش هستی، مطلبی بنویسد و او را به جهان و جهانیان بیشتر و بهتر بشناساند.
[..]از این کتاب چیزهایی شنیده و یکی دو مقاله در نقد و معرفی آن خوانده بودم، اما نخستین بار در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷)، آن را به دست آوردم. خیلی زود خواندم و مقالهای در نقد و معرفی آن به انگلیسی نوشتم و چندی بعد در مقالهای به فارسی، ضمن معرفی مبسوطی از کتاب، در باب مسئله منابع فردوسی بحثی کردم و نظر خود را اظهار داشتم. از همان هنگام فکر ترجمه این کتاب در ذهنم بود و با وجود گرفتاریهای بسیار، اندک اندک کار ترجمه را پیش بردم و به پایان رساندم.».
اما حرف و دغدغه اصلی این کتاب همان است که نویسنده در مقدمه کتاب آورده است:
«نویسنده در تحقیق حاضر به بررسی سنت شفاهی در پیدایش شاهنامه ابوالقاسم فردوسی (شاهنامه؛ حدود ۱۰۰۰ م / ۴۰۰ ه) میپردازد [..]برای درک و شناخت آنچه همچون میراث به فردوسی رسید و آنچه او خود پدید آورد، درک فرایند حاصل از نقش آفرینی و تعامل سنتهای مکتوب و شفاهی در انتقال حماسه ملی ضروری است. تاکنون سنت مکتوب شاهنامه به گونهای گسترده بررسی و تحقیق شده است، اما سنت شفاهی عملا ناشناخته باقی مانده است.
بنابراین، نویسنده در تحقیق حاضر بر نقش سنت شفاهی در محیطی عمدتا نوشتاری که شاهنامه در آن پدید آمده است، متمرکز خواهد شد. از این رو، سؤالی که در این تحقیق به آن توجه خواهد شد، این نیست که آیا فردوسی از منابع مکتوب بهره جسته یا از منابع شفاهی، بلکه مسئله این است که در پیدایش شاهنامه فردوسی، چگونه سنت شفاهی با سنت نوشتاری تعامل داشته است.
[..]از قرار معلوم از اواخر قرن نوزدهم تحقیقات شاهنامه پژوهی معطوف به موضوع منابع فردوسی بوده است. احتمالا ژول مول، مصحح و مترجم اولیه شاهنامه فردوسی، از نخستین کسانی بود که بیان داشت شاهنامه فردوسی بر روایات شفاهی مبتنی است و این روایات، با توجه به ارجاعها و اشارات خود فردوسی به منابعش، به صورت مکتوب حفظ شده بوده است.
[..]نکته قابل توجه این است که مول نظر خویش را در باب تأثیر سنت شفاهی بر شاهنامه فردوسی بر شواهد درونی خود شاهنامه مستند و متکی نمود. تئودور نولدکه که پژوهش او درباره شاهنامه فردوسی همچنان به عنوان تحقیقی کلاسیک و معتبر تلقی میشود، در نظریه مول تشکیک و تردید کرد. او بر آن بود که فردوسی تنها از منابع مکتوب بهره جسته است. در میان این منابع مکتوب، یک اثر منثور فارسی که ظاهرا به خداینامگ بازمی گشت، مهمترین منبع وی بود؛ ارجاعها و اشارههای فردوسی به روایتهای شفاهی را طرفا باید امری بلاغی دانست.
[..]قصد ما این نیست که استدلال کنیم و بگوییم شاهنامه فردوسی حماسهای شفاهی است، بلکه تحقیق حاضر بر این فرض بنیان نهاده شده که شاهنامه فردوسی یک حماسه مکتوب و ادبی است. شاهنامه فردوسی در طرح کلی خود با سایر آثار (موجود) عربی و فارسی یکسان است.
[..]بدیهی است که شاهنامه فردوسی هم دارای ویژگیهای نوشتاری است و هم ویژگیهای شفاهی را در آن میتوان یافت و هر تلاشی برای تقلیل آن به یکی از این دو سنت، احتمالا با شکست مواجه خواهد شد. از این رو نویسنده حاضر با این فرض مسلم که شاهنامه فردوسی حماسهای است مکتوب، در پی بررسی این مطلب است که در شاهنامه فردوسی و حماسههای متأخر تا چه اندازه میتوان عناصری را یافت که معمولا با سنت شفاهی مرتبط هستند.»
نویسنده در فصل اول مشکلات روش شناختی سنت شفاهی با توجه ویژه به شاهنامه فردوسی و ریشههای آن را مطرح کرده است. در فصل دوم به بررسی نقالی به عنوان یک نمونه از سنتهای روایی شفاهی ایرانی، با نگاهی به تعریف «الگوی اجرای شفاهی» میپردازد و در آن مجموعهای از معیارها را برای نشان دادن احتمال تأثیر سنت شفاهی بر متن مکتوب میکند. در فصل سوم، قبل از به کار بستن الگوی اجرای شفاهی بر شاهنامه فردوسی، با فراهم آوردن برخی شواهد بیرونی و درونی از شاهنامه و براساس آن ها، به امکان تأثیر غیرمستقیم سنت شفاهی بر شاهنامه میپردازد.
در فصل چهارم، الگوی اجرای شفاهی را بر یکی از داستانهای شاهنامه فردوسی به کار میبندد؛ و در فصل پنجم مفاهیم فصل قبل را مطرح میکند. وی استدلال میکند که اگر بتوان نشان داد که شاهنامه فردوسی تحت تأثیر سنت شفاهی قرار گرفته است، پس این سؤال مطرح میشود که چنینی عواملی تا چه حد بر حماسههای متأخر تأثیر گذاشته اند؟
دکتر محمدجعفر یاحقی، مدیر قطب علمی فردوسی و شاهنامه، در مطلبی با عنوان «پژوهشی منصفانه در باب شاهنامه» در ابتدای این اثر نوشته است: «در گذشتهها هیچ کس نمیپرسید که شاهنامه مأخذ مکتوبی داشته یا اساسا فردوسی داستانهای شفاهی را به نظم درآورده است. ظاهرا برای اولین بار ژول مول اعلام کرد که مبنای نظم شاهنامه داستانهای شفاهی بوده است. نولدکه برعکس اعتقاد داشت شاهنامه از روی منابع مکتوب به نظم درآمده است.
بعدها اغلب شاهنامه شناسان نظر نولدکه را پیش چشم داشتند و تقریبا آن را امری مسلم تلقی کردند تا اینکه این اواخر یعنی چندین دهه پیشتر خانم اُلگا دیویدسن، شاهنامه شناس آمریکایی، الگوی گزارههای قالبی میلمن پری و آلبرت لرد را که براساس مطالعه در حماسههای اقوام اولیه پدید آمده بود، پیش کشید و بحث از منابع شاهنامه را تازه کرد. نظر خانم دیویدسن با واکنش تند شاهنامه شناسان ایرانی روبه رو شد و مقالات متعددی در رد این نظر، ابتدا در نشریات خارج از کشور و بعدها در مطبوعات داخلی منتشر شد.
کتاب حاضر به قلم خانم یاماموتو که بر پایه رساله دکتری وی در دانشگاه لندن نوشته شده است، در گرماگرم این بحثها در سال ۲۰۰۰ پدید آمد. پژوهشگر این کتاب با کوشش و پیگیری مجدانه و محقانهای این مطلب را پی گرفت و با مطالعهای همه جانبه موضوع را بر پایه اسناد درون و برون متنی دنبال کرد و در نهایت به نظریهای میانه رسید به این ترتیب که ”شاهنامه حماسهای است مکتوب، اما ظاهرا به گونهای غیرمستقیم از سنت شفاهی نیز تأثیر پذیرفته است. “»